یا صاحب الزمان ادرکنی
دلم برای ورود تو لحظه شماری میکند و حنجره ام تو را فریاد می زند . تو که تجلی عشقی . قنوتم را طولانی میکنم ، تا تو نیمه شبی برای اجابت آن دعا کنی ، کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو میکنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی . هر روز چراغ دلم را با « جامعه الکبیره » روشن میکنم و سفره افطارم را با « آل یاسین » و « عهد » تزیین می کنم ، برای ظهور تو هر روز پای درد « کمیل » می نشینم . نمی دانم آخرین ایستگاه « توسل » چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله ها می برد و صبح آدینه چه صفائی دارد که آسمانش پر از « ندبه » است و صبح آدینه چه صفائی دارد ...
مولایم ! برایم زمزمه آمدن تو ، از کودکی شوری دیگر داشت ، هر روز دلم می خواست کسی در را بزند و بگوید تو می آئی .
مولایم ...! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار و من با دلم میخواهم آنروز که می آئی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم .