این بار روی سخنم با توست، نه با بندگانت! بی هیچ واسطه ای
آمده ام!
آمده ام گیسوانت را شانه کنم، خویش را در آغوشت
رها سازم و با گرمای خداوندی ات یخ های نفرتم را
یکی یکی ذوب کنم...
"من نشستم مشق لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست بر من کام او
عشق بازی می کنم با نام او"
بار الهی! به غلط می رفتم! تو را تا مرز ادراک عقلانی ام
کوچک می شمردم! اثبات ات می کردم! رد ات می کردم!
خداوندا! از تو فلسفه ای ساخته بودم! فلسفه ای که من!!!
ساخته بودم...
خداوندا! مرا ببخش...
مرا ببخش خدایا...
از تو تصویری ساخته بودم، غافل از آنکه! که خدایی را
که من اثبات می کنم، از من کوچکتر است!
من!!! از خدایی که ردش می کنم، بزرگترم!
بلاهت را می نگری دوست من؟!
حقارت ذهن را می بینی؟!
" هرچه منظور عقل و دیده بوَد
شعقل داند که آفریده بوَد
صورت ذهنی آفریده توست
زانکه محدودِ فهم و دیده توست
کرده مخلوق خویش، نام الله
تا کی از بت پرستی ای گمراه؟! "
اقرار می کنم خدایا! در درگاه تو و در محضر ادراکم اقرار
می کنم!
من!!! به بیراهه رفته بودم!
و امروز آمده ام تا با کودک احساسم، احساست کنم خدا!
گرمای دستانت را به شانه های ناتوانی ایمانم بکش!
"خدایا! به کجای این شب تیره، بیاویزم قبای ژنده خود را؟!"
خدایا! چراغ ایمان را در دلم روشن کن! مگر تو نمی گفتی:
مثَل تو مثَل نور است در دل مومن؟! نور حضور را به من غایب
عطا کن!
خدایا! از ذهن و بازی های فریبنده اش خسته ام!
خدایا! چه روزهایی از زندگی ام را که در بازی های ذهنم
نباختم!
خدایا ایمانم را به من بازگردان! ایمانی که در لحظه لحظه
کودکی ام با من بود! ایمانی که تنها پشتوانه لحظه های
بی کسی ام بود!
خدایا! ای"جایگزین همه نداشته های من!" اکنون بی ایمانم!
جایگزین ایمانم باش!
" تا من آنجا بَرَم نماز، که تو باشی..."
الهی العفو...
الهی العفو...
الهی العفو...
خداوندا!
خداوندگارا!
ای دریای بی نهایت عشق!
در این نیمه های شب! که سجاده ام درگاه توست و زبانم
قلمم!
اکنون که می خواهم، فقط تو باشی و بس!
آرزویی دارم!
آرزویم را تا ابد به کائنات ات بسپار...
خداوندا!
بار الهی!
خداوندگارا!
زبان و قلب و قلمم را معبد شش دانگ الوهیت ات کن!
آگاهی ام باش خدایا!
مرا از شر ناآگاهی ها نجات ده!
بار الهی!
تنهایم! همه کسم باش!
خدایا!
خسته ام! دلتنگم!
مرا در آغوش گیر!
تو اشکهایم را پاک کن!
خداوندا!
" بغض دارم در گلو! دستم به دامانت!"
مرا ببخش خدایا!
الهی العفو
الهی العفو
الهی العفو
"خداوندا!
آرامش عطا فرما! تا بپذیرم، آنچه را که تغییر نایافتنی است
قدرتی ده! تا تغییر دهم آنچه را که می توانم
و بینشی!
تا تفاوت این دو را بدانم..."
بار الهی! موسیقی بودنم را با حضورت موزون کن!
ناکوکم خدا!!! کوکم کن!
مر آنچنان توانمند کن! خدایا! تا با لبانم موسیقی حضورت
را بنوزم!
نت های روح بخش بودنت را به قلمم بیاموز! خدا!!!
قلبم را از آلایش ها در امان بدار!
معبود من! قبلم را سزاوار معبودم قرار ده!
"در دل من چیزی است!
مثل یک بیشه نور!
مثل خواب دم صبح!
وچنان بی تابم!
و چنان بی تابم!
که دلم می خواهد، بدوم تا ته دشت!
برم تاسر کوه!
دورها آوایی است! که مرا می خواند..." |