- بخش دوم
و ابر به خود لرزید
و قطره ای شد و افتاد
در اقیانوس همانندی ها !
غرور ابر ما را خوار کرد
آواره کرد
بیچاره کرد
تکه تکه شد میان توده ها
تا که بیابد باز اسرار خدا
آن خدائی که همه یک دانه اند
با هم هستند ولی یگانه اند
آری ای دوست، ابر تکه تکه گشته بود
هر قطره ای در یک بیکران سرگشته بود
قطره ها دور از هم و با هم شدند
دل ابر تکه تکه و سرگشته بود
و اینک آماده حقیقت گشته بود
دید همه یکرنگ
همه یک نوع
همه هیچند
اما این همه هیچ، دریائی ساخته است ...
و در عمق این هیچستان
چه هستی ها برپاست
و خدا می داند
که چه عالمی برجاست
یکی از این هیچ ها به دل کوسه ای می رفت
تا درد دل کوسه را گوش کند
هیچ دیگر می رفت در دل یک ماهی پیر
تا که راز جوانی را درک کند
چشمه فهمید
راز هستی را
که همه همنوعند
همه از یک وجود
همه از یک سرشت
قطره ها هر یکیشان یک عالم است
غرور است که من و او ساخته است
من توام تو هم خود منی
غرور یعنی نیروی اهریمنی
چشم دل چشمه دوباره باز شد
تابش نور خداوندی آغاز شد
و اینجا بود که از ته دل گریید...
دلش گرم شد از نور خدا
و باز اوج گرفت
تا ته این آسمان
و باز هم چشمه ما ابری گشت
و تازه به مسیر قبلی رسیده بود
اما این بار حقیقت را دیده بود
چونکه گوش جان ابر باز شد
یعنی که او محرم راز شد
و این یعنی یک گام بلند
در ره تکمیل وجود
راه پایان هر موجود
راه هستی
راه عشق
راه انتها دار بهشت !
دوستان این شعر بسیار طولانی هست. به امید خدا ادامه اش رو باز می گذارم
زیر نور خداوندی باشید
مهدی محمدی دهقانی www.mmd.name
لیست کل یادداشت های این وبلاگ