ndayeeshgh
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ndayeeshgh


لینک دوستان

صدف جان صدف عزیزم چشم انتظارتم برگرد
صدفی برای مروارید
منتظران دل شکسته
هر چی بخوای داریم
ترفند،نرم افزار،آموزش و....
::::: نـو ر و ز :::::
در سایه سار وحدت
صبور: بچه قمی اینجا هس ؟
یا ضامن آهو
diplomacy
shima love

لوگوی دوستان























تعداد بازدید

v امروز : 1 بازدید

v دیروز : 3 بازدید

v کل بازدیدها : 169426 بازدید

آهنگ وبلاگ

87/10/21 :: 11:54 صبح


نقاشی های زیبا از گلها

 
 
 

1.jpg


2.jpg


3.jpg


4.jpg


5.jpg


6.jpg


7.jpg


8.jpg


9.jpg



  • کلمات کلیدی :
  • 87/10/21 :: 11:42 صبح

    48qxcft.jpg


  • کلمات کلیدی :
  • 87/10/21 :: 11:37 صبح



    تحلیل پدیده ازدواج دختران با پسران جوانتر (2)

    طبقه بندی: آموزنده

    نگاهی به پدیده ازدواج دختران با پسران جوانتر چاپ
    Image

    این روزها، و شاید کمی دقیق تر این یک ماهه اخیر، مسأله ای مطرح شد که برمبنای آنچه که عرف می نامیم، هم برای مردم و هم برای کارشناسان اجتماعی و خانواده یک شوک محسوب می شد. و آن مسأله، ارائه آماری از سوی سازمان ثبت احوال کشور بود که حکایت از افزایش آمار ازدواج پسران با دختران بزرگتر از خود داشت. آماری که تا مدتی رسانه ها و سایتهای مختلف خبری را درگیر خود کرده بود.
    در این گزارش تلاش شده، با نگاهی منصفانه به زوایای نه چندان آشکار این قضیه، از زبان خود این زوجها به وصف حالشان بپردازیم.
    اگر بگوییم این روزها ازدواج به بزرگترین ریسک زندگی دختران و پسران تبدیل شده است، پر بیراه نگفته ایم. ازدواجی که بیش از هر چیز سنتهای جامعه بر آن حکمرانی می کند. اما تفاوت انسانهای امروزی با دیروزی، همین سنتها را تحت تأثیر قرار داده و باعث شده به عنوان نمونه، آمار ازدواجهایی که اختلاف سنی بین زوجه و زوج صفر بوده در سه ماهه سال ?? نسبت به زمان مشابه در سال گذشته از??/ ?? به ??/?? درصد، ازدواجهایی که زوجه یک سال از زوج بزرگتر بوده، از ??/? به ?/?? درصد و ازدواجهایی که زوجه دو سال بیشتر از زوج سن داشته از ?/?? به ?/?? درصد افزایش داشته باشد. همچنین سبب شده شاهد افزایش ??/?? درصدی ازدواجهایی باشیم که سن زوجه ?? سال بیشتر از زوج است. شایان ذکر است که آمار طلاق نیز در همه موارد افزایش چند درصدی داشته است.
    ? تغییر ساختار ذهنی و شخصیتی پسران
    در گذشته پسران خانواده تا به سنی می رسیدند که می توانستند کار یا حرفه ای را فرابگیرند، حداقل در زمان تعطیلی مدارس، به دنبال کار گشته و در اجتماع خارج ازمنزل، شخصیت محکمتر و مستقلتری پیدا می کردند، درحالی که امروزه اکثر فرزندان پسر حتی تا سنین بالای ?? سال و در صورت تحصیل تا پایان این دوران، حداقل از نظر اقتصادی به خانواده وابسته هستند. اینجاست که وقتی به سن ازدواج می رسند، و زمان مستقل شدن آنها فرا می رسد، هم از نظر مالی استقلال و پشتوانه محکمی ندارند و هم ترجیح می دهند همسری داشته باشند که بتوانند قسمتی از بار زندگی را بر دوش او بگذارند. باری که تنها بخشی از آن می تواند مالی باشد و بخش دیگرش مربوط به قبول مسؤولیتها و مشکلاتی است که پسران تا این سن از قبول یا انجامش شانه خالی کرده اند.در نتیجه برای رسیدن به این هدف دیگر جنبه سنتی حاکمیت مرد بر زندگی رنگ می بازد و آنها ترجیح می دهند که حتی همسرشان بزرگتر باشد تا به تکیه گاه محکم تری تبدیل شود.
    ? بالا رفتن سن ازدواج و مشکلات دختران
    از طرفی بالا رفتن سن ازدواج شاید برای پسران مشکل بزرگی محسوب نشود، چون حتی از سن ازدواجشان هم که گذشته باشد، ترجیح می دهند همسری کم سن و سال تر از خود برگزینند، ضمن اینکه بسیاری از آنها وضعیت مالی مناسبی هم تا این سن پیدا کرده اند و همیشه دخترانی باب میلشان هستند که به اختلاف سنی زیاد توجه نکنند و با رؤیای یک زندگی مرفه به پیشنهادشان پاسخ مثبت دهند. در نتیجه این مردان کمتر به دخترانی در محدوده سنی خود می اندیشند.
    اما این قضیه برای دخترانی که سنشان کمی بالا می رود به گونه ای کاملاً متفاوت رخ می دهد. امروز کم نیستند دخترانی که در عنفوان جوانی خود، تب رفتن به دانشگاه و یا مستقل شدن در آنها داغ بود و احساس می کردند ازدواج مانعی بر سر راه پیشرفتشان خواهد بود. در نتیجه به پیشنهادهایی که برای ازدواج به ایشان می شد اکیداً جواب منفی می دادند و فقط به فکر استقلال خود بودند. اما حال به سنی رسیده اند که حس می کنند تنهایی آزارشان می دهد و یا آمادگی ازدواج پیدا کردهاند، اما مردان کمتری خواهان ازدواج با ایشان هستند. در نتیجه اینها از ترس تنها ماندن در ادامه راه زندگی و یا خلاص شدن از حرف و حدیثهای اطرافیان، حاضرند خطر را بپذیرند و با پسری که از خودشان کوچکتر است ازدواج کنند. هر چند که از آینده خود مطمئن نباشند.
    ? تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
    مریم ?? ساله کارشناس ارشد حسابداری از همسرش ? سال بزرگتر است. آنها ? سال است که ازدواج کرده و کودکی یک ساله دارند خودش می گوید: وقتی همسرم به خواستگاری آمد فامیل و خانواده فقط به نهی این ازدواج پرداختند. همه هم فقط به اختلاف سنی توجه می کردند نه به جنبه های مثبت شخصیتی همسرم. آنها می گفتند که او به خاطر درآمد و کار توست که قصد ازدواج با تو را دارد. من آن زمان در دو راهی بزرگی قرار گرفته بودم.
    از یک سو شخصیت همسرم مرا مجذوب خود کرده بود. او مردی مهربان، با ایمان، خوش اخلاق و جسور بود که ریسک چنین ازدواجی را پذیرفته بود و از سوی دیگر ترس از آینده داشتم. در این میان یکی از همکارانم حرفی زد که باعث شد تصمیم خود را قطعی کنم. او به من گفت بر فرض که او به خاطر شرایط مناسب مالی تو، تن به این ازدواج داده باشد، چه عیب دارد. این هم می تواند مثل مزایای دیگری باشد که هر دختری می تواند داشته باشد، نکته مثبتی که تو را از دیگران برای او متمایز ساخته است. همین شد که من جواب مثبت دادم و این گونه بود که زندگی شیرین مشترکمان آغاز شد. ما از همان اول با هم قرار گذاشتیم که راه زندگی را خودمان تعیین کنیم و اجازه دخالت به دیگران ندهیم و تا کنون نیز به مشکل حادی بر نخورده ایم که خودمان از پس آن برنیامده باشیم.
    - اما «ترلان» نظر دیگری دارد. او که ?? ساله و شوهرش ?? ساله است خود را زنی فریب خورده می پندارد. او می گوید: « با فرزاد در یک میهمانی دوستانه آشنا شده و پس از یکسال و نیم که با هم دوست بودند ، فرزاد با ادعای عشق فراوان از او خواستگاری کرده است».
    ترلان با توجه به خاطره تلخ از ازدواج اولش با مردی که ?? سال از او بزرگتر بود و در پی ابراز علاقه شدید فرزاد پیشنهاد وی را می پذیرد اما هنوز یک سال از ازدواجشان نمی گذرد که متوجه می شود تمام آن ابراز محبتها فقط به خاطر پول او بوده است. در حال حاضر وی تنهاتر از روزهای مجردی اش به سر می برد و کمتر از هر زمان دیگری شوهرش را می بیند و تنها زمانی فرزاد به او روی خوش نشان می دهد که از او پول بخواهد و اگر هم ترلان مخالفتی در دادن پول داشته باشد روزگارش سیاهتر از همیشه است.
    - سینا ?? ساله با همسرش در محل کار آشنا شده است. وی زمانی که ?? ساله بوده به یکی از همکارانش علاقه مند می شود و احساس می کند اخلاق و رفتار وی همان است که او می خواسته است.
    خودش می گوید: «وقتی فهمیدم همکارم پنج سال از من بزرگتر است، خیلی جا خوردم. ابتدا، با توجه به جواب منفی همکار سابق و همسر فعلی ام از پیشنهادی که مطرح کرده بودم کاملاً منصرف شدم اما با گذشت زمانی اندک و فکر بسیار به این نتیجه رسیدم که این دلیل کوچکی برای از دست دادن دختر رؤیایی ام می باشد. با توجه به اینکه از نوجوانی کار می کردم و در اجتماع بودم و تجربه ام در مقایسه با همسالانم بیشتر بود و به قولی حسابی مرد شده بودم بعد از یک سال توانستم همسرم را نیز قانع کنم که می توانم تکیه گاهی مناسب برای او باشم. هم اکنون که پنج سال از ازدواجمان می گذرد احساس می کنم که تصمیم اشتباهی نگرفته ام. هر چند مثل تمام ازدواجهای دیکر مشکلاتی گریبانگیر زندگی مان می شود، اما تا به حال توانسته ایم با پیوند محکمی که بین مان حاکم شده با سختی ها کنار بیاییم».
    - محمد که شش سال از همسرش بزرگتر است، در این زمینه می گوید: «طبیعی است که پسر به واسطه مرد بودنش و سنتی که سالیان سال بر فرهنگ جامعه حاکم بوده باید چند سالی از دختر بزرگتر باشد، اما زوجی را می شناسم که ?? سال پیش ازدواج کردند، در حالی که پسر از دختر ? سال کوچکتر بود، از نظر مالی صفر و ضعیف بودند و به خاطر این اختلاف سنی حتی مورد بی مهری خانواده هایشان واقع شدند، اما چون با عشق و درک متقابل زندگی را شروع کرده بودند توانستند با دست خالی زندگی بسیار خوبی را بسازند، هر دو دیپلمه بودند ولی الان کارشناس ارشد هستند و بسیار موفق و صاحب دو فرزند با زندگی خوب می باشند.»
    - حمیده با سنی حدود ?? سال، تفاوت سنی خود و همسرش را چهار سال عنوان می کند. وی از شرایط زندگی خود به ستوه آمده است و می گوید: «مردها اگر ?? سال هم از تو بزرگتر باشند باز هم بچه اند، چه برسد به اینکه کوچکتر هم باشند.»
    وی معتقد است: برای همسرش نقش مادر را دارد که مدام باید از فرزندش پرستاری کند و گه گاه شیطنتهای او را نادیده بگیرد و مراقب باشد که مبادا خطا یا اشتباهی از او سر بزند. ضمن اینکه آرزوی تکیه گاه بودن همسرش برای او به امیدی عبث تبدیل شده که حتی در خواب هم نمی تواند شیرینی اش را حس کند.
    - خانم مسن دیگری نیز در همین باره به گزارشگرمان می گوید: «دخترم با وجود مخالفتهای من و پدرش با مردی که ? سال از خودش کوچکتر بود ازدواج کرد. همسرش مرد بدی نیست اما انگار به جای همسر به دنبال مادری برای خود بوده است که همچون مادر مرحوم خود به امورش رسیدگی و جای خالی او را برایش پر کند. عمده بار زندگی بر دوش دخترم است. هر چند او گلایه ای ندارد و سعی می کند که زندگی خود را شیرین جلوه دهد اما یک مادر این چیزها را خوب می فهمد. نگاه او هیچ گاه نگاه زنی نیست که زندگی رضایت بخشی دارد».
    - اما بشنویم از درد دل آقای «ت» که از همسرش سه سال کوچکتر است و ?? سال سن دارد. «خودش ماجرا را این گونه تعریف می کند: جوان بودم، عاشق دختر همسایه مان شدم . به هر زحمتی بود خانواده ام را راضی کردم تا به خواستگاری اش رفتند و با کلی مکافات با هم ازدواج کردیم. نمی گویم زندگی بدی داشتیم. لحظه های شیرینی هم بودند که شاید هیچ کس دیگر نمی توانست آنها را به من هدیه کند، اما اکنون که سنی از من گذشته است و بعد از ?? سال کار، نیاز به استراحت دارم این من هستم که مدام باید به کارهای داخل و خارج از منزل رسیدگی کنم. زیرا همسرم دیگر توانی برای این کارها ندارد.»
    - خانمی که به هیچ عنوان تمایلی به گفتن اسم کوچکش ندارد و از بی وفایی مردان زمانه حسابی شاکی است، این گونه ماجرای خود را بیان می کند: «زمانی که ?? سال داشتم و جوان و زیبا بودم، پسری از اقوام به خواستگاری ام آمد که ? سال از خودم کوچکتر بود. ولی من و خانواده ام با این وصلت مخالف بودیم. او آنقدر اصرار ورزید که توانست مرا به خود علاقه مند کند و من به خاطر او خانواده ام را قانع کردم. آن زمان نه کار درستی داشت و نه وضع مالی مناسب. به همت خودش، با کمک و حمایت پدرم و صبوریهایی که به خرج دادم با گذشت مدتی طولانی، توانستیم زندگی نسبتاً خوبی فراهم کنیم. اما بعد از ?? سال زندگی مشترک، حالا که به خاطر سختی هایی که در زندگی با همین مرد تحمل کردم، شکسته شدم، و دیگر نشاط و طراوت سابق را ندارم، او به یاد بزرگتر بودن من افتاده و مدام به هر بهانه ای این موضوع را یادآور می شود و زمزمه داشتن همسری جوانتر و زیباتر را سرمی دهد . قدیمی ها می گفتند که زن زود شکسته می شود، اما من فکر می کردم که می توانم به عشق و انصاف همسرم دلگرم باشم. افسوس که اشتباه می کردم.
    ? فیلهایی که یاد هندوستان می کنند!
    واقعیت این است، آنچه که در عرف ما بسیار دیده شده و پذیرفتنی تر است، این است که، سن مرد باید از زن بیشتر باشد. شاید چون زنان به علل مختلف از جمله زایمان و استرسهای زندگی، زودتر از مردها شکسته می شوند. شاید هم به این علت که گاهی ظاهر برای مردان، بیش از یک عمر زندگی و خاطراتش مهم می شود پس بنا به قولی زود فیلشان یاد هندوستان می کند. در نتیجه زن باید همواره برای همسرش طراوت و شادابی داشته باشد.
    اما این دلیل نمی شود که ما همیشه ازدواجهایی را که ممکن است زوجه از زوج سن بیشتری داشته باشد محکوم به شکست بدانیم. آنچه مسلم است، در مورد اختلاف سن نمی توان با قاطعیت نظر داد؛ چون بسیاری از این گونه ازدواجها سالهای سال دوام داشته و آرامش و احترام برآن حاکم بوده است، همان طور که شاهد شکست بسیاری نیز بوده ایم. اما نکته اینجاست که تفاوت سنی به تنهایی عامل شکست یا موفقیت یک ازدواج نیست بلکه عوارض و پیامدهایی که ممکن است از این اختلاف سنی ناشی شود، می تواند بر میزان تعامل و تفاهم حاکم بر این زندگی تأثیر گذار باشد.
    همچنان که اگر در کنار این تفاوت سنی، تفاوتهای دیگری نظیر تفاوت فرهنگی، اقتصادی، تحصیلی و یا سطح درک طرفین نیز وجود داشته باشد و مسبب اختلاف شود، موجبات نسبت دادن این اختلافها به تفاوت سنی فراهم می آید.
    ولی اگر زوجین به گونه ای تعامل و تفاهم داشته باشند که این اختلاف رخ ننماید، به عنوان مثال اگر در تصمیمگیریها زن بگونه ای عمل کند که بزرگتر بودن و یا تجربه بالاتر او به چشم نیاید، و به همسرش اجازه دهد احساس کفایت و تسلط بر زندگی را داشته باشد، چرا باید این زندگی منجر به شکست شود؟
    فقط باید به خاطر داشت که برای داشتن یک زندگی شیرین و پایدار، باید همواره هوشمند و هوشیار بود. همین و بس.

    میترا رحمان پور  



  • کلمات کلیدی :
  • 87/10/21 :: 11:17 صبح

    زیبا ترین حلقه های ازدواج
    6 مهر 87 - 12:14

    طبقه بندی: سایر

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC

    BEST PERSIAN GROUP | NIC PIC



  • کلمات کلیدی :
  • 87/10/21 :: 11:13 صبح


    کاترین هشت ساله بود.شبی در اتاق آرام خوابیده بود که از صحبت های پدرو مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای آن ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد. کاترین شنید که پدر آهسته و گریان به مادر گفت فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد؛ کاترین با ناراحتی بلند شد و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست. سکه ها را روی تخت ریخت و آنها رو شمرد ..... فقط پنج دلار..... بعد آهسته از در عقبی خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش به مشتریان گرم بود .بالاخره کاترین حوصله اش سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت. داروساز جا خورد و با تعجب گفت : چه میخواهی؟!! دخترک با نگرانی جواب داد : برادرم خیلی مریضه می خوام براش معجزه بخرم قیمتش چقدره ؟؟؟؟ دارو ساز با تعجب پرسید: چی بخری عزیزم!!؟ دخترک توضیح داد: برادر کوچکم چیزی در سرش رفته و بابام میگه:"فقط معجزه میتونه اون رو از مرگ نجات بده" من هم می خواهم معجزه بخرم... قیمتش چقدره ؟ داروساز گفت:متاسفم دخترم ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم..!!!! چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا برادرم خیلی مریضه و بابام پول نداره و همه پول من همینه.... من... از کـــــجــا می توانم معجزه بخرم؟؟؟؟ مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت از دخترک پرسید: دخترم چقدر پول داری؟ دخترک پولها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد.مرد لبخندی زد وگفت: آه چه جالب!!! فکر میکنم این پول برای خرید معجزه کافی باشه.بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت : من میخوام برادر و پدر و مادرت را ببینم فکر میکنم معجزه برادرت پیش من باشه.  آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود .

    فردای آنروز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او ازمرگ نجات یافت.
    پس ازجراحی پدر نزد دکتر رفت و گفت ازشما متشکرم نجات پسرم یک معجزه واقعی بود،

    میخواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر بایدپرداخت کنم؟

    دکتر لبخندی زد وگفت:.....

     فقط پنج دلار......



  • کلمات کلیدی :
  • <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ


    منوى اصلى

    خانه v
    شناسنامه v
    پارسی بلاگv
    پست الکترونیک v
     RSS v
     Atom v

    درباره خودم

    لوگوى وبلاگ

    ndayeeshgh

    پیوندهای روزانه

    template designed by target=_blank>Rofouzeh