تبسم - ndayeeshgh
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ndayeeshgh


لینک دوستان

صدف جان صدف عزیزم چشم انتظارتم برگرد
صدفی برای مروارید
منتظران دل شکسته
هر چی بخوای داریم
ترفند،نرم افزار،آموزش و....
::::: نـو ر و ز :::::
در سایه سار وحدت
صبور: بچه قمی اینجا هس ؟
یا ضامن آهو
diplomacy
shima love

لوگوی دوستان























تعداد بازدید

v امروز : 14 بازدید

v دیروز : 12 بازدید

v کل بازدیدها : 169855 بازدید

آهنگ وبلاگ

87/11/20 :: 1:23 صبح


  • کلمات کلیدی :
  • 87/11/20 :: 1:10 صبح

                                                           

    صلوات تحفه ای از بهشت است.

    صلوات روح را جلا می دهد.

    صلوات عطری است که دهان را خوشبو می کند.

    صلوات نوری در بهشت است.

    صلوات نور پل صراط است.

    صلوات شفیع انسان است.

    صلوات ذکر الهی است.

    صلوات موجب کمال نماز است.

    صلوات کمال دعا و استجابت آن می شود.

    صلوات موجب تقرب انسان است.

    صلوات رمز دیدن پیامبر در خواب است.

    صلوات سپری در مقابل آتش جهنم است.

    صلوات انیس انسان در عالم برزخ و قیامت است.

    صلوات جواز عبور انسان به بهشت است.

    صلوات انسان را در سه عالم بیمه می کند.

    صلوات برترین عمل در روز قیامت است.

    صلوات محبوبترین عمل است.

    صلوات زینت نماز است.

    صلوات گناهان را از بین می برد.

    صلوات فقر و نفاق را از بین می برد.

    صلوات بهترین داروی معنوی است.

     



  • کلمات کلیدی :
  • 87/11/20 :: 1:8 صبح

    ای  یار مرا  خراب  و ویران  کردی

    دیوانه  و  مجنون  و  پریشان  کردی

    جام  می  و  باده  را  به  دستم  دادی

    از  عشق  دل  مرا  تو مهمان  کردی

    با  ناز و کرشمه های  ویران  سازت

    دل را  تو زغیر خود  گریزان کردی

    دردیست  درون    سینه   غم  زده ام

    دیریست که رخ ز من تو پنهان کردی

    "ناصر" همه شب ناله  کند از هجرت

    بنگر که  مرا چه مست و نالان کردی



  • کلمات کلیدی :
  • 87/11/19 :: 11:33 عصر

    http://i28.tinypic.com/m787qf.jpg

     

    پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛

    اما خود نیز علت را نمی دانست.

    روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید.

    به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.

    پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’

    آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم.

    ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم.

    بدین سبب من راضی و خوشحال هستم…’

    پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.

    نخست وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!!

    اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.’

    پادشاه با تعجب پرسید: ‘گروه 99 چیست؟؟؟’

    نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،

    باید این  کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.

    به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!’

    پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند..

    آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد.

    با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.

    آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟

    آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!!

    او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!!

    فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛

    اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!

    آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد

    و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.

    تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد

    که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛

    او فقط تا حد توان کار می کرد!!!

    پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.

    نخست وزیر جواب داد: ‘قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!!!

    اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما راضی نیستند



  • کلمات کلیدی :
  • 87/11/19 :: 11:29 عصر

    شیعه شدم؛ چون از فاصل? 15000 کیلومتری نور اهل‏بیت را دیدم

    تهران ـ سرویس صفحات سبز / رضا لک‌زایی آنچه در پی می‌آید صحبت‌های شیرین حقیقت‌جویی فلسطینی‏الاصل است. اگر چه او در شیلی به دنیا آمده، خانواده‌اش از قدیمی‌ترین ساکنان بیت‏اللحم هستند، جالب است بدانید او که در خانوده‌ای مسیحی ارتدوکس، نشو و نما یافته به مدارکی دست یافته که نشان می‌دهد برخی از نیاکانش در جنگ یرموک به سپاهیان اسلام کمک کرده‌اند. با اینکه خلیل ساحوری حدود 15 سال است که شیعه شده، این اولین مصاحب? ایشان است. وی اکنون مشغول تحصیل علوم اسلامی در شهر مقدس قم است.


    ابنا: با عرض سلام و تشکر از اینکه دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفتید. لطفاً خودتان را معرفی کنید.

    خلیل ساحوری هستم، 32 سال دارم و در شیلی به دنیا آمدم. خانواده‌ام فلسطینی‌الاصل و مسیحی ارتدوکس و از قدیمی‌ترین مسیحی‌های بیت‌اللحم بودند، نیاکانم حدود هزار و پانصد سال در بیت اللحم اقامت داشته‌اند که البته در خلال جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم به شیلی مهاجرت کردند.

    ابنا: الان مشغول انجام چه کاری هستید؟ 

    الان هم مشغول درس علوم اسلامی در شهر مقدس قم می‌باشم.

    ابنا:‌ چطور شد که مسلمان و شیعه شدید؟ 

    من از ده سالگی مطالع? کتاب مقدس را شروع کردم. حدود دو سال مشغول خواندن این کتاب بودم. در این مدت اشتباهاتی روشن مشاهده کردم که فطرتم قبول نکرد. مانند پذیرش پدر، پسر و روح‌القدس به عنوان یک خدای واحد.

    ابنا: چرا؟ 

    چون من احساس می‌کردم که باید خدا واحد باشد نه سه تا و احساس می‌کردم که خدا بی‌نیاز از فرزند است. حال آنکه مسیحی‌ها می‌گویند مریم مادر خداوند است. من با اینکه بچه بودم این را نمی‌توانستم قبول کنم. چنانکه قبلاً گفتم خانواده‌ام سابق? زندگی هزار و پانصد ساله در بیت‌اللحم را دارد. یعنی همان‌جایی که عیسی مسیح به دنیا آمد، به همین دلیل من خیلی به حضرت مسیح علاقه داشتم. لذا من شروع به جستجو کردم تا توحید اصلی را بیابم. اما متأسفانه در کتاب مقدس پاسخی نیافتم. تا اینکه من به کلم? «پاراکلیتوس» در کتاب یوحنّا برخوردم. اصل این کلمه یونانی است. از کشیشی تفسیر این واژه را پرسیدم، اما به هیچ عنوان نتوانستم حرف ساده لوحان? او را بپذیرم.

      

    ابنا: چرا یونانی؟

    چون انجیل از زبان اصلی‌اش به عبری، سپس از عبری به یونانی و از یونانی به لاتین ترجمه شده است. این اسم هم که از یونانی به لاتین ترجمه شده، به همان صورت اصلی که پاراکلیتوس است، ذکر شده است. حتی من از کسی که به زبان یونانی، عربی، اسپانیولی و لاتین تبحر داشت پرسیدم، پاراکلیتوس چه کلمه‌ای است؟ او ضمن اینکه تأیید کرد که پاراکلیتوس واژه‌ای یونانی است، گفت ترجم? این واژ? یونانی احمد است.

    ابنا: یعنی انجیل اصلی به زبان عبری نبوده؟ 

    نه! همان‌طور که می‌دانید مسیحیت، چهار انجیل لوقا، متی، مرقس و یوحنا را به رسمیت می‌شناسد، این اناجیل هم هفتصد سال بعد از مسیح نوشته شده است.  زبان اصلی اناجیل هم آرامی بوده. آرامی قدیمی‌تر از عبری و عربی و یونانی است.

    ابنا: پس زبان سریانی چه می‌شود؟ 

    فکر می‌کنم سریانی هم‌زمان و هم‌خانواده با آرامی باشد.

    ابنا: خوب شما بعد از اینکه فهمیدید پارکلیتوس به معنای احمد، یعنی نام پیامبر اسلام است و آن کشیش هم پاسخی صحیح به شما نداده، چه کردید؟ 

    من جدا کردم که ‌یک اصل خداست، یک اصل انبیا هستند، یک اصل کتاب مقدس است  و یک طرف هم مردم هستند. در این میان از نظر من توحید مهم‌ترین مطلب است.

    ابنا: نظرتان راجع به کشیش‌ها چیست؟ 

    کشیش‌ها با فقرا میانه‌ای ندارند، در صورتی که حضرت عیسی چنین نبود، در آن وقت مثل این بود که در یک زندان زندگی می‌کنیم. ما نمی‌توانستیم به جستجوی حقیقت بپردازیم. اما قلب من خیلی تشنه بود، تشن? آزادی. مثلاً در آن مدت درس خواندن فلسفه ممنوع بود، حتی دین‌های گوناگون هم ممنوع بود. به عبارتی جستجوی حق خطرناک بود. من دیدم که آنها با دین تجارت می‌کنند. من گفتم شاید در کتاب مقدس بتوانم آب زلالی برای تشنگی‌ام پیدا کنم.

    ابنا: یعنی دوباره به مطالع? کتاب مقدس روی آوردید؟ 

    بله. من این بار به مطلب مهم و جالب دیگری برخوردم. من در کتاب مقدس خواندم سه نفر از مردم بزگان آریایی برای تبریک گفتن میلاد مسیح آمدند. آن مردم یهودی که نبودند، پس چه دینی داشتند؟ پرسیدم. گفتند آتش پرست بوده‌اند. آتش پرستی که دین نیست. جاهلیت است. به خودم گفتم پس چرا اینها حضرت مسیح را که از طرف خداست قبول می‌کنند. من در کتابخانه‌ها گشتم و فهمیدم آنها زرتشتی بوده‌اند. زرتشت را پاک‌تر و بهتر از یهودیت و مسیحیت دیدم. چون آنها از راهی دور برای عرض تبریک به عیسی مسیح آمدند. این را هم به عنوان دروغ دیگری از کشیش‌ها کشف کردم. بعد از زرتشتی با هندوئیسم، بودایی و پروتستان آشنا شدم. از هم? اینها بیشتر به زرتشت علاقه داشتم. احساس می‌کردم قلب من از محبت به دیگر ادیان خالی است، چون مسیحی‌ها سخنان عیسی مسیح را تحریف کردند و من این را بی‌احترامی به مسیح می‌دانستم، در حالی که زرتشتی‌ها به عیسی احترام گذاشتند و آمدند تا به مسیح و مادرش تبریک بگویند. من چند جلسه با اساتید مسیحیت داشتم. متأسفانه برادران مسیحی دور ازحق هستند. دروغ می‌گفتند و یا جواب ناقص و یا یک جواب دیگر می‌دانند. متأسفانه من احساس کردم این دین خیلی از حقیقت اصلی دور است.

    ابنا: خوب بعد چه کردید؟ 

    بعد به مطالع? کتب فلسفه رو آوردم. فلسف? مارکسیسم را مطالعه کردم. این فلسفه دربار? مادیات و واقعیات همین دنیا صحبت می‌کند و از معنویت و ماوراء چیزی نمی‌گوید.

    ابنا: غیر از مارکسیسم، فلسف? دیگری را هم مطالعه کردید؟ 

    بله، نیچه را هم مطالعه کردم، به نظر من نیچه نژاد پرست نبود، چیز مهمی که من در آثار نیچه پیدا کردم، کتاب "چنین گفت زرتشت" بود، من با این کلید واژه آشنا بودم، این بار جدی‌تر به جستجو پرداختم تا این کلید واژه مرا با ایران آشنا کرد. فهمیدم ایرانی‌ها الان شیعه هستند. رهبرشان هم امام خمینی هست. من چیزهای عجیبی راجع به آخرت، توحید، عدالت، حقیقت و شجاعت در سخنان امام خمینی پیدا کردم و پاسخ‌های خوبی در سخنان امام خمینی برای پرسش‌هایم پیدا کردم.

    یادم آمد که عکس امام را قبلاً دیده‌ام، اول نفهمیدم که عکس ایشان را کجا دیده‌ام، کمی که فکر کردم یادم آمد عکس امام را تقریباً سال 1979 که سال پیروزی انقلاب اسلامی بود، وقتی بچه بودم در تلویزیون دیده‌ام. آن وقت پدر بزرگم هم او را تأیید کرد.

    ابنا: چطور؟

    او وقتی چهر? امام را از تلویزیون دید گفت کاش جهان عرب هم رهبری چون ایشان می‌داشت و این یادم مانده بود. سیمای رهبر ایران، امام خمینی برای من خیلی جذاب و کاریزماتیک بود.

    ابنا: سیمای حضرت امام تداعی کنند? مسیح است. 

    بله، بله دقیقاً مرا هم به یاد حضرت مسیح می‌انداخت.

    ابنا: خیلی مشتاقم بدانم بعد چه کردید؟ 

    بعد من با یکی از دوستان فلسطینی‌ام راجع به ایران،‌ انقلاب و ... صحبت کردم. چون می‌خواستم بفهمم دین یا فلسف? امام چیست؟ بعد من فهمیدم که دین او اسلام است.

    ابنا: چه تصوری از اسلام داشتید؟ 

    من فکر می‌کردم اسلام یک دین جدید و نوساز است نه یک دین الهی و مقدس. من در سن 17 سالگی به برخی مراکز فرهنگی عربی بکمک می‌کردم. و جلسه‌هایی هم داشتیم. آن  وقت در شهر ما که در 300 کیلومتری جنوب شیلی قرار دارد، مسجدی نداشتیم. تقریباً شانزده سال پیش خدا را شکر این فرصت خوبی برایم بود که در آن مرکز با کسی آشنا شوم که مسلمان بود، من از او قرآنش را که به زبان خودم بود گرفتم.

    ابنا: اولین باری که قرآن خواندید، چطور بود؟ 

    وقتی من قرآن را باز کردم و خواندم احساس زیبایی در قلبم ایجاد شد. اولین سوره‌ای که خواندم یوسف بود. من تعجب کردم که آیا مسلمانان یوسف را قبول دارند. فهرست قرآن را که نگاه کردم سوره‌های نوح، ابراهیم و مریم را هم دیدم. من خیلی تعجب کردم. و تازه آن وقت بود که من فهمیدم اسلام دین جدید و نوپایی نیست. خدا، ‌یک خداست و این کتاب و دین مال خداوند متعال است. چون آنها می‌گویند مسلمان‌ها خدای دیگری دارند. وقتی به سور? مریم رسیدم قلبم شکفته شدم، انگار بهترین خبر زندگی‌ام را می‌خواندم. هر روز قرآن می‌خواندم. وقتی سور? حمد را خواندم دوباره تعجب کردم. همین‌طور سور? اخلاص را. خیلی کوتاه، خیلی مختصر، اما خیلی محکم. محکم‌ترین جمله در میان تمام کتبی که خوانده بودم. چون در خود سور? اخلاص از اول تا آخر خیلی جواب‌ها به قلب من رسیده بود. قلب من با حق مرتبط شد. خیلی خیلی خوشحال شدم و با آن دوستان عزیز فلسطینی رابطه‌ام را بیشتر کردم. الان هم با هم ارتباط داریم. او خیلی خوشحال است که من ایرانم. او به من کمک کرد تا به مسجد مسلمان‌ها که در پایتخت شیلی قرار داشت خودم را برسانم. مسجد اهل سنت بود.

    ابنا: آیا غیر از مسجد، جای دیگری هم رفتید؟ 

    بله، با سفارت ایران تماس گرفتم. دوستی که در سفارت کار می‌کرد خیلی مهربان بود. برایم وقت گذاشت. برایم اهمیت قائل شد، با انکه نوجوانی بیش نبودم. ایشان گفت من کتاب‌هایی راجع به اسلام و ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ایران برای شما می‌فرستم. او به وعده‌اش عمل کرد و جعبه‌ای به من داد و من توسط ایشان با منابع شناخت اسلام آشنا شدم. معرفی حضرت امام، معرفی آیت الله خامنه‌ای، معرفی کشور ایران. وقتی یکی از کتاب‌هایی که در این جعبه بود و ساختار حکومت ایران را توضیح داده بود، خواندم، خیلی تعجب کردم که کرسی‌هایی در مجلس ایران برای اقلیت‌های مختلف هم وجود دارد. آن وقت من متوجه شدم دموکراسی در برابر ولایت فقیه ناقص است. هیچ جا چنین چیزی وجود نداشت. فهمیدم ولایت فقیه حکومت اهل بیت – علیهم‌السلام – و ولایت خداوند است. من از خودم پرسیدم چرا من تا به حال نفهمیده بودم که ولایت فقیه هم وجود دارد. و هر چه شنیده بودم راجع به دموکراسی در تبلیغات غرب بود، که آن هم خیلی دروغ و درو از واقعیت بود. 

    من با آقای فلسطینی صحبت کردم. حق مال همه است. مال یک شخص یا گروه نیست. او گفت این انقلاب امام خمینی در تاریخ جهان خیلی مهم است. در آنجا می‌گویند انقلاب امام خمینی.

    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ


    منوى اصلى

    خانه v
    شناسنامه v
    پارسی بلاگv
    پست الکترونیک v
     RSS v
     Atom v

    درباره خودم

    لوگوى وبلاگ

    ndayeeshgh

    پیوندهای روزانه

    template designed by target=_blank>Rofouzeh