تبسم - ndayeeshgh
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ndayeeshgh


لینک دوستان

صدف جان صدف عزیزم چشم انتظارتم برگرد
صدفی برای مروارید
منتظران دل شکسته
هر چی بخوای داریم
ترفند،نرم افزار،آموزش و....
::::: نـو ر و ز :::::
در سایه سار وحدت
صبور: بچه قمی اینجا هس ؟
یا ضامن آهو
diplomacy
shima love

لوگوی دوستان























تعداد بازدید

v امروز : 18 بازدید

v دیروز : 9 بازدید

v کل بازدیدها : 170001 بازدید

آهنگ وبلاگ

87/9/20 :: 10:39 صبح

 وعده دیدار

با ھمه ی لحن خوش آوایی ام

دربِه در کوچه ی تنھایی ام

ای! دو، سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه ی تو از ھمه پرشورتر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که ھمسایه ی ما می شدی

مایه ی آسایه ی ما می شدی

ھر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلّال مسائل شود

شھر پر از زمزمه ی نام توست

کوچه ی دل منتظرگام توست

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ی مارا عطشی دست داد

نام تو بردم، لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه ی جان من است

نامه ی تو خطّ امان من است

ای نگھت، خاستگه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز، ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نَفَسَت، یار و مددکار ما

کی و کجا؟وعده ی دیدار ما

مرا به مهمانی سکوتت دعوت کن. وقتی دلگیر می شوی، وقتی تو هم از خودت خسته می شوی. مرا دعوت کن، به عمیق ترین تنفس، به ژرفترین بغض... به سوزناکترین آه. به طولانی ترین تعطیلی غمزده. به غروب دلتنگی ات. مرا دعوت کن به خودت، به دلت ، به حرفت ، به ناگفته هایت... نامحرم کسی است که نامرد باشد! مرا به مردانه ترین دوستی ها دعوت کن ... می خواهم در دستهای امن تو ایمان بیاموزم. می خواهم ایمان به دوست را بیاموزم. می خواهم بیاموزم که ؛ ناگفتنی ترین کلمات را که در ناگفته ترین الفاظ پنهان مانده اند



  • کلمات کلیدی :
  • 87/9/20 :: 9:28 صبح

    یادم باشد زندگی را دوست دارم یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش ع شق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم یادم باشد زمان بهترین استاد است یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود یادم باشد قلب کسی را نشکنم یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند


  • کلمات کلیدی :
  • 87/9/19 :: 5:50 عصر

    زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
    به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
    آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
    زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
    آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
    عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
    شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
    زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
    زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
    زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
    فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
    مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
    عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
    پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »

    آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید



  • کلمات کلیدی :
  • 87/9/19 :: 5:33 عصر

     

     

     

     

    ---

    --زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه ی زمزم -- عید سعید قربان جشن بزرگ انسان در بندگی از حضرت رحمان و رهایی از بند شیطان بر شما مبارک باد

     



  • کلمات کلیدی :
  • 87/9/15 :: 6:13 عصر

    گر مرگ‌ رسد چرا هراسم‌                   کان‌ راه‌ به توست ،‌ می‌شناسم‌

    این‌ مرگ‌ نه‌، باغ‌ و بوستان است‌                کو راه‌ سرای‌ دوستان‌ است‌

    تا چند کنم‌ ز مرگ‌ فریاد                      چون‌ مرگ‌ از اوست‌ مرگ‌ من‌ باد

    گر بنگرم‌ آن‌ چنان‌ که‌ رای است‌         این‌ مرگ‌ نه‌ مرگ‌، نقل‌ جای است‌

    از خوردگهی‌ به‌ خوابگاهی‌                       و از خوابگهی‌ به‌ بزم‌ شاهی‌

    خوابی‌ که‌ به‌ بزم‌ توست‌ راهش‌                    گردن‌ نکشم‌ ز خوابگاهش‌

    چون‌ شوق‌ تو هست‌ خانه‌ خیزم‌            خوش‌ جستم‌ و شادمانه‌ خیزم‌

     



  • کلمات کلیدی :
  • <   <<   21   22   23   24   25   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ


    منوى اصلى

    خانه v
    شناسنامه v
    پارسی بلاگv
    پست الکترونیک v
     RSS v
     Atom v

    درباره خودم

    لوگوى وبلاگ

    ndayeeshgh

    پیوندهای روزانه

    template designed by target=_blank>Rofouzeh